پژوهش کور، بیطرفی و تحجر (مسئولیتگریزی با پوشش "پژوهش برای پژوهش")
نشست "ایدئولوژی و پژوهش آزاد" -۱۳۹۶
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنیم خدمت برادران و خواهران عزیز.
فرمودند تحت عنوان پژوهش در فرهنگ اسلامی حول چند نکته گفتگو کنیم. اولین مسئله این استکه نسبت پژوهش و آموزش در خیلی از نظامهای مدیریتی مورد غفلت است. اسم آموزش و پژوهش همه جا هست یا آموزشها مبانی نظری درستی ممکن است نداشته باشند در شناخت وظایف و حقوق، بنابراین در حوزة کارکرد با مشکلات جدی مواجه میشوند و چه اسفناک اگر خودشان متوجه این مشکل هم نباشند یعنی ندانند که ندانند. فکر میکنند میدانند و فکر میکنند که بود و نبود این مشکلات خیلی در آثار کار مؤثر نیست. یا آموزشها کارکردگرایانه و واقعبینانه نباشد یعنی یک چیزهایی را داریم آموزش میدهیم که نسبتی با مشکلات بیرون و گرفتاریهای عینی در جامعه ندارد. فرض کنید دهتا مسئله کف جامعه درگیر است ما هم داریم دهتا مسئله را آموزش میدهیم یا پژوهش میکنیم ولی بین آن دهتا با این دهتا دو- سه تا مشترک است و بقیه هم دارد برای خودش راه خودش را میرود پژوهش راه خودش و آموزش هم راه خودش! یا اصلاً فرض کنیم آموزش و پژوهش یک راه را میروند ولی هر دو منقطع از واقعیات اجتماعی هستند. کف جامعه، الف، ب، ج، د مطرح است گرفتاریها و مشکلات است و ما داریم در حوزه آموزش و پژوهش راجع به ف، ق، گ، بحث میکنیم و آن وقت گافهای خیلی بزرگی میدهیم و متوجه نیستیم که هزینه دارد خرج میشود وقت دارد تلف میشود، نیروها هرز میروند، مشکلات تلمبار میشوند و داریم کار میکنیم ولی گویی کاری نمیکنیم داریم آموزش میدهیم ولی آموزشها تناسبی با نیازهای اجتماعی ندارد. داریم پژوهش میکنیم ولی ته همه پژوهشها یک مشت کاغذ در آرشیو است! کدام پرسش واقعی اجتماعی را داریم جواب میدهیم؟ ببینیم نسبت آموزش و پژوهش با هم، و همینطور نسبتشان با واقعیت، پرسشها و نگرانیها دغدغههای بسیاری وجود دارد. در بوروکراسی آموزش و پژوهش در اینجا ما مثل جوامع دیگر، ما هم مشکلاتی داریم که نسبت اینها با همدیگر مسئولانه و به دقت بررسی نمیشود و به اصطلاح هدررفت زیاد داریم. پِرت زیاد میرود و دانشگاههایمان هم همین وضعیت را دارند. این مقدار نیرو و خرج و هزینهای که برای دانشگاه و نظام آموزشی کشور میشود کجا، خروجی آن کجا؟ یعنی بیشتر جامعه دارد به دانشگاه و نظام آموزشی و پژوهشی ما سرویس میدهد تا آنها به جامعه! قرار بوده جامعه یک سرمایهگذاری بکند و چند میلیون آدم تربیت بشوند و اینها شروع کنند مشکلات اجتماعی را با آموزشهای علمیتر و پژوهشهای دقیقتر حل کنند ولی همچنان میبینیم فارغالتحصیل و دکتر و مهندس تولید میشود باز هم جامعه باید جور اینها را بکشد و خانوادهاش باید این را اداره کند و اینها اغلبشان مشکلات جامعه را نمیتوانند حل کنند. دانشگاههای ما همچنان به جامعه بدهکار هستند و آن مقداری که جامعه خدمت کرده و به دانشگاهها سرویس داده، دانشگاههای ما این مقدار خدمت نکردند و نتوانستند ضعف علمی در آموزش و پژوهش داشتند . نهادهای حکومتی و اجتماعی ما هم در یک مواردی همینطور هستند یکیاش هم ناجا. یکیاش هم سپاه، یکیاش هم ارتش، یکیاش هم اطلاعات که کارهای اطلاعاتی میکنند یکیاش هم رسانه و صدا و سیما، حالا بیاییم توی کارهای خودمان، یکیاش هم حوزه، یکیاش هم آموزش و پرورش و آموزش عالی. ما تا میتوانیم باید حساب کارآمدی را بالا ببریم یکی از شاخصههای کارآمدتر شدن یک سیستم بخصوص در حوزه مدیریت علمی، این است که 1) آموزشهایش چقدر درست هستند؟ و 2) چقدر مربوط هستند؟ باید این دوتا را حل کنیم ممکن است مربوط باشد درست نباشد ممکن است درست باشد مربوط نباشد شما دهتا حرف حق بگو ولی هیچ کدامش مربوط به مشکلات این جامعه نباشد. حرف حق روی هوا! و دوم این که؛ نسبت آموزش و پژوهش چه باشد؟ آموزش بدون پژوهش به یک هیکل بیخاصیت درشت و متحجر تبدیل میکند اگر هرچند سال پژوهشهای جدید منجر به یک تحولی در بخشی از آموزش، نه همهاش، نه روش آموزش و نه محتوای آن نشود آن آموزش کلیشه میشود آن وقت میبینید یک حجم عظیمی سیاهی لشکر ناکارآمد درست میکنید. حقوق میدهید، غذا، امکانات، سلف سرویس، رژه هم میروید اما آن لحظهای که باید یک مشکلی را حل کنید عاجزید! آموزشهایی که دادید ارتباطی با نیازهای اجتماعی و واقعیتها ندارد یا اگر دارد کاملاً مرتبط نیست.
پژوهش باعث نوآوری و کشف جدید و کشفیات جدید و حل مسائل جدید میشود اما اگر پژوهش بود و آموزش ضعیف بود، این پژوهش یک مغز بزرگ و یک بدن ضعیف و کوچک درست میشود که این بدن، کله را نمیتواند روی خودش نگه دارد! شما ممکن است یک اقلیت الیت همهچیز فهمی درست کنید که هم درست آموزش دیده و قوی است و هم پژوهشهای خوبی دارد و حتی پژوهشهای آن مرتبط با مسائل اجتماعی هم باشد میشود یک اتاق فکری کوچکی در حاشیة سیستم. در حالی که اتاق فکر باید در مغز سیستم باشد نه در حاشیه سیستم و زیر پای سیستم و در جیب سیستم! آن وقت پژوهش موفق بدون آموزش درست باز هم سیستم را احیاء و کارآمد نمیکند. علاوه بر این، برای کارآمد دانستن پژوهش و آموزش آن بُعد دیگری مهم است که هر پژوهش و آموزشی یک مبانی و یک پیشفرضهایی دارد پیشفرض نه به این معنا که فقط فرضیه است، یک مبادیای دارد، همه نظامهای آموزش و پژوهش مبادی دارند منتهی تصریح نمیکنند و به زبان نمیآورند به یک تعبیر، همه نظامهای پژوهشی و نظامهای آموزشی در تمام جهان همه ایدئولوژیک هستند یعنی مبتنی بر یک جدولی از ارزشها و ضدارزشها هستند یا آن آموزش و پژوهش بر اساس ارزشهایی مثلاً لیبرالی بنا میشود یا بر اساس ارزشهای مارکسیستی است یا فاشیستی است یا وهابی و اشعری است و... بنابراین شما در حوزة بخصوص علوم انسانی و علوم اجتماعی هیچ آموزش و پژوهش به یک اصطلاح خاص غیر ایدئولوژیک ندارید که مبتنی بر یکسری اولویتها اهمیتها و طبقهبندی مفاهیم، ارزشگذاری مفاهیم اساساً نباشد چنین چیزی وجود ندارد همانی را هم که میگویند علمی برخورد کنید نه ایدئولوژیک، شما برو دقیق ببین و بپرس ببین که نظام آموزشی و نظام پژوهشی آن بدون طبقهبندی و اولویتبندی و بدون یکسری تعریفهای پیشینی و بدون تعریف اهداف پسینی امکان ندارد. تعیین هدف، یک کار ایدئولوژیک است. البته ایدئولوژی تعریفهای مختلفی دارد الآن من به یکی از آن تعاریف ایدئولوژیک دارم خدمت دوستان عرض میکنم و حالا فرصت نیست راجع به تعاریف مختلف راجع به آن بحث کنیم این نکته اول و نکته نخست که نسبت آموزش و پژوهش با هم و با واقعیات و نیازها و با ارزشها و ایدئولوژیهای حاکم بر آن جامعه و سیستم و تشکیلات. خود این بحث خیلی مهمی است در حوزه جامعهشناسی معرفت، جامعهشناسی علم و فلسفه علم و خیلی راجع به آن دارد در دنیا بحث میشود. حالا من به آن مقدار که به عنوان یک مقدمه به این بحث ما مربوط بود اکتفا میکنم.
مسئله دوم در نگاه اسلامی، معیار پژوهش عقل است و تجربه؛ و اگر سخن از نقل و وحی میشود آن هم محصول عقل و درک عقل است ما با عقل به نقل میرسیم و بعد، با تعامل نقل و عقل، هر دو با هم، شروع میکنیم به آموزش و پژوهش برای اولاً شناخت مخاطب، شناخت دقیق موضوع بدون احواء و منافع و عُلقهها و تعصبات ایدئولوژیک، موضوع را بشناس و در مرتبة دوم در همان چارچوب و با آن هدف، شروع به حلالمسائل کن. مسائل نظری را چگونه حل کنیم؟ مشکلات عملی را چگونه حل کنیم؟ این اجمالاً خلاصهای از شاکله و جهتگیری نظریه پژوهش در فرهنگ اسلامی. این کلیت آن.
و اما چندتا نکته را در جزء عرض میکنم و یک جزئیاتی در مورد آنچه که عرض کردم تقدیم بکنم که یک مقدار روشنتر و مبسوطتر شده باشد. بسیاری از آیینهای معنوی و دینی و همینطور ایدئولوژیهای مادی بشری خیلی به مخاطبشان توصیه به واقعبینی و شناخت نمیکنند میگویند ما زحمت آن را برای شما کشیدیم ما دیگر خودمان همه چیز را فهمیدیم فقط به شما خبر میدهیم و از شما عمل میخواهیم. در قرآن و سنت و روایات اهل بیت(ع) ما چنین چیزی را نداریم یعنی با تکتک انسانها خداوند، انبیاء، رسول اکرم(ص) و اهل بیت(ع)، اولیاء وارد گفتگو میشوند و دعوت میکنند که از عقلتان، از تجربهتان و فطرتان، از وجدانتان استفاده کنید عقل و سمع، یعنی هم بشنوید از آنانی که میدانند و هم بیندیشید با مجموع اینها سراغ شناخت موضوع بروید. چقدر ما آیات و روایات داریم که با تعصب و له و علیه سراغ هیچ موضوعی نروید و اگر رفتید درست آن را نمیشناسید. پیامبر(ص) فرمودند «حب الشیء و بغضه یعمی و یُصم» اگر با تعصب عاشقانه یا کینهتوزانه سراغ شناخت یک چیز رفتید بدانید آن واقعیت اجتماعی طبیعی و علمی را نمیتوانید درست بشناسید چون از اول جهت دارید، هدفتان را از اول روشن کردید و از اول تعریف کردی نمیخواهید واقعیت را بشناسید و بفهمید میخواهید ایدئولوژی و نظر و منافع خودت را بر آن واقعیت بر آن آموزش و پژوهش و بر آن گزارش تحمیل کنید. این خیلی مهم است از این آیات و روایات ما زیاد داریم من فعلاً این را گفتم بعد به بخشی از آن اشاره میکنم. همین یک جمله پیامبر(ص) که اگر دارید راجع به یک موضوع پژوهش میکنید اگر عاشقانه پژوهش کنید یعنی از قبل تصمیمتان را گرفتید اگر دشمنانه پژوهش کنید به واقعیت نخواهید رسید و کور و کر میشوید نمیشنوید صدای واقعیت را نمیشنوید خود واقعیت را نمیبینید و آن که دلتان بخواهد میبینید.
یک مثال اجتماعی، مثلاً الآن شما با بنده لج هستید و خصومت دارید الآن که نشستید دارید گوش میکنید گوش نمیکنید من چه میگویم دارید گوش میکنید که چطوری آن برداشتی که خودت داشتی تأیید بشود! درست است؟ مثلاً الآن این دو نفر بیرون رفتند من اگر راجع به اینها خصومت قبلی داشته باشم و بگویم اینها از قبل با من مشکل داشتند یک وقتی هم اگر اتفاقی افتاده بوده این دوتا دست داشتند الآن که رفتند میخواهم پژوهش بکنم. سؤال: چرا بیرون رفتند؟ جواب: برای این که دشمن و کینهتوز هستند نگذارید برگردند. معلوم است برای چی؟ اصلاً حساب شده در جلسه آمده بودند! یک پژوهش کینهتوزانه! «یعمی و یصم» این میشود بغض باعث میشود کور و کر شوید و نمیبینید او اصلاً نفهمیده گرفتاری داشته از قبل با کسی قرار داشته و یکیشان میخواست برود دستشویی کار واجبی داشت به احترام تو به جلسه آمده بود همه چیز معکوس شد. «حب شیء» هم همینطور است. به کسی یا به چیزی علاقه داری میگویند برو آن را ارزیابی کن، با او رفیق هستی مگر تو درست ارزیابی میکنی، از اول میروی که اشکالات او را نبینی، یک جوری تحقیق و پژوهش را شروع میکنی که معلوم است ته آن چه چیزی میخواهد بیرون بیاید. میگویند برو نظرسنجی کن تو از قبل، عاشق ادارهات و شغل و رئیست هستی و میخواهی همین وضع موجود تأیید شود اصلاً سؤالهایی که تنظیم میکنی، سراغ آدمهایی که میروی و سراغ آنهایی که نمیروی، نحوة تنظیم پرسشنامه، نحوه تفسیر و نتیجهگیری، همهاش کورکورانه و کرانه است همان چیزی که از اول میخواستی همان را اول با اینها میآیی ثابت میکنی میخواهی طرف را بقبولانی دنبال کشف حقیقت نیستی. پیامبر(ص) فرمود: وقتی میخواهد راجع به یک کاری، یک چیزی، یک کسی قضاوت بکنید پیشفرض راجع به او نداشته باشید و با تعصب سراغ پژوهش نروید و چشمهایت را نبند و پژوهش کن، گفتند مگر کسی چشم بسته پژوهش میکند؟ فرمودند بله، وقتی که از قبل سمپاتی نسبت به یک چیزی یا کسی داری، طرفدار یک چیزی هستی از قبل تصمیم خود را گرفتی که میخواهی چه نتیجهای بگیری حالا میآیید برای خودتان شاهد دست و پا کنید میخواهی آن را مستند کنید، پیامبر(ص) فرمودند این پژوهش نیست، پس نه عاشقانه پژوهش کنید نه متنفرانه پژوهش کنید بیطرف باشید. بیطرفی در پژوهش، به این معنا بسیار حرف درست و مهمی است البته بسیار مشکل است اما شدنی است و این غیر از حرف پوزیتیویستهاست که آنها هم چنین حرفی را میزند ولی منظورشان این نیست آن جای دیگری است که حالا مشکل چیز دیگری است که خواهم گفت. از این قبیل آیات و روایات ما خیلی داریم. دعوت به واقعبینی منصفانه بدون پیشداوری فارغ از کینه و تعصب، عشق و نفرت شخصی، قومی، نژادی، باندی، سیستمی، تشکیلاتی، اگر میخواهید به واقعیت نزدیک شوید میگویند شما برو وضعیت جامعه را رصد کن میگویید خیلی خب، سه طور پژوهش میتوانید بکنید: 1) میخواهید بالادستیها را کنار بزنی و خودت به جای آنها بروی تصمیمی که میگیری این است که این پژوهش باید یک چیزی از آب دربیاید که ترتیب اینها را بدهد. این «بغض شیء» است. 2) «حب شی» به من گفتند برو یک پژوهشی از مواد مخدر بکن، از دزدی، از زندانها و... یک گزارشی بیاورم که مقام ما تثبیت شود بگویند اینها چه باحال هستند که از اینها بهتر نیست! یک درجهای ارتقاء مقامی، اضافه حقوقی، این هم میشود «حب شی» 3) نوع سوم، اصلاً قطع نظر از این که منافعی برای من دارد یا مضارّی دارد حرف قبلی من را اثبات کند یا نفی کند من تلاش کنم بفهمم چه خبر است؟ چقدر مسئولیتهایمان انجام شده یا نشده؟ چقدر درست انجام شده یا غلط انجام شده؟ این پژوهش کارآمد و موفق است، اسلامی است، هم منصفانه است، هم عقلانی است، هم اخلاقی است و هم جواب میدهد و مشکلات ما را حل میکند.
یک نکته دیگری اینجا هست و آن این که، اتفاقاً با وجود ادعای پوزیتویسیتی که ما بیطرف هستیم پیشفرض نداریم ارزش را از دانش جدا کردیم به ارزشها کاری نداریم و فقط باید به دنبال دانش باشیم و دانش بدون ارزشگذاری ممکن است و ما هم کردیم فقط او علمی است با این ادعا آمدند حرفهایی اول در علوم طبیعی زدند و بعد اینها را به علوم انسانی آوردند از جمله جامعهشناسی و... یک مدتی اینها گفتمان حاکم بود بعد از مدتها در غرب هم فهمیدند و دهههاست که دارند میگویند گفتمان حاکم این شده که هیچ تحقیق بیطرفانهای امکان ندارد! پژوهش خالصی وجود ندارد و امکان ندارد! هر پژوهشی یا گره به منافع خورده ولو ناخودآگاه؛ یا گره میخورد به یکسری از عقایدی ولو ناخودآگاه؛ آیا آن آیات و روایاتی که ما در باب این داریم که در پژوهش منصف و بیطرف و بدون پیشفرض، بدون پیشداوری وارد بشوید در این مورد چه بحثی دارد؟ جواب این است که یک بخش بحث منافع است یک بخش هم بحث عقاید است. در حوزه منافع بله، ما آیات و روایاتی داریم که میگوید اکثر شماها از پژوهش منصفانه محروم هستید چون غرض و مرض دارید اکثر انسانها و مردم با غرض سراغ یک تحقیق و یک کاری میروند کمترین غرض آنها حفظ منافع خودشان است سعی میکنند طوری گزارش و پژوهش نکنند که منافع خودشان به خطر بیفتد. یعنی یک پژوهشی نمیآورد که ته آن بگوید آقا من بیعرضه هستم من را بردارید! چنین پژوهشی هیچ کس نمیکند نتیجه هیچ پژوهشی این نمیشود که آقا من به درد نمیخورم یک کس دیگری را اینجا بگذارید! در ضوابط اسلامی میگوید درست است که رایج همین است 90- 95 درصد هم همینطوری هستند اما محال نیست امکان دارد با تعلیم و تربیت، با تهذیب، تهذیب نفس، پژوهشگر مسلمان را به جایی میرساند که اگر ضعیف است خودش علیه خودش گزارش بدهد و بگوید من شرعاً نمیتوانم این مسئولیت را انجام بدهم فلانی از من واردتر است. ما در حوزه در سطح عالیترین مراجع داشتیم در همین نجف و قم، مورد دارد که استاد بزرگ، استاد کل، هزارتا – هفتصدتا، هشتصدتا شاگرد قریبالاجتهاد پای درس او نشستند یک فاضلی از یک شهرستانی آمده دو – سه روز سر درس مینشیند و اشکالات خیلی قوی میکند که یکی دوبار این استاد را گیر میاندازد بعد ایشان چند جلسه با او گعده خصوصی میگذارد میبیند این باسواد است از شاگردانش باسوادتر است و در یک جاهایی از خودش هم قویتر است فردایش میآید سر درس در حوزه، در همین حوزه نجف که از بزرگان شیعه است درس که شروع میشود میگوید بسمالله الرحمن الرحیم تا الآن این کرسی را من وظیفه داشتم بنشینم بحث کنم از این لحظه به بعد من پایین میآیم و این سید و این شیخ بالا میآید و ایشان از من بیشتر می داند پایین میآید و به او میگوید شما بالا برو. میشود ولی سخت است. این در حوزه منافع که میفرماید اگر طمع و هوس و خشم و غضب بود یعنی ما تهذیب نکردیم و آدم نشدیم حتماً پژوهشهایمان مغرضانه است حالا ممکن است کم یا زیاد، تا جایی که زورمان برسد. کمترین غرض و مرض، حفظ منافع من، زدن منافع رقیب من است، این در حوزه منافع است.
در حوزه عقاید؛ آیا عقایدی هستند که بدون شفافیت مانع یک پژوهش سالم منصفانه بشوند؟ بله. چرا اسلام با خرافات مبارزه میکند که یکی از آنها شرک است و یکی هم کفر است. کفر خرافه است، شرک خرافات و الحاد است چون چیزی را که هست میگوید نیست و چیزی را که نیست میگوید هست این خرافه است. شرک و الحاد خرافهاند. به تعبیر درست خَرافهاند ما میگوییم خُرافه. واقعبینی یک بُعد نفسی دارد که با واقعیت لج نکن همانی که هست بگو. روایت از امام(ع) داریم که فرمودند میدانید شرک از کجاها شروع میشود؟ از این جا که در دست تو پِهِن یا ریگ است بگویی مروارید است شِرک و کفر از اینجا شروع میشود چون کفر، ضد واقعبینی است. کفر یعنی چه؟ لغت «کفر» یعنی پوشاندن. به زارع، کافر میگویند چون خاک روی بذر میریزد، کافر یعنی پوشاننده، کافر یعنی کسی است که خاک روی حقیقت و واقعیت ریخته است کافر خُرافی است، واقعیت را نمی بیند، واقعیت این است که انسان ابدی است، خدا هست، آخرت هست، اعمال ما نقش دارد و... کسی که واقعیات را نبیند و کافر است مثل آن زارعی است که خاک روی حقیقت ریخته که این بذر نشفکد. مؤمن، واقعبین است. ایمان به واقعیت میآورد. واقعیت این است که هم دنیا هست هم آخرت. وقتی که یکی را میبینی و یکی را نمیبینی واقعبین نیستی بخشی از واقعیت را ندیدی یعنی با علم، علمی نیستی و خلاف علم است چون علم به دنیا را قبول کردی و علم به آخرت را که مهمتر و بیشتر است و به هم مربوط است آن را نفی کردی. پس حب و بغض و تعصباتی که مانع پژوهش آزاد هستند، پژوهش واقعاً علمی و کارآمد، بخشی از آن منافع، بخشی از آن عقاید غلط و بخشی منافع خودمحورانه؛ در هر دو مورد در تعالیم اسلامی به ما گفتند که تا میتوانید پژوهشتان را از اینها تخلیه و تطهیر کنید تا به واقعیت برسید و الا به واقعیت نمیرسید به واقعیت دلخواسته خودت و به تصویری که خودت از واقعیت میخواهی میرسی نه به خودش! یعنی خودت، خودت را احمق و تحمیق میکنی میگویی پژوهش، یعنی میخواهم به واقعیت برسم ولی طوری میروی که به واقعیت نرسی.
نکته سوم، پژوهش در فرهنگ اسلامی در تمام ابعاد دنیا و آخرت است یعنی آنچه که قرآن و روایت به ما میگویند واجب است مستحب است در حد توانتان، فردی، اجتماعی، قدیم، جدید، شرق، غرب، انجام بدهید پژوهش در انسانشناسی هست که میگویند خودت انسان را بشناس. شناخت انسان اینقدر مهم است که به شناخت خدا گره میخورد «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» اینقدر انسان مهم است و شناخت انسان این قدر پیچیده است که انسانشناسی با خداشناسی گره خورده است پیامبر(ص) میفرماید «من عرف نفسه» اگر واقعاً توانستی انسان را بشناسی خودت را بشناسی «فقد عرف ربّه» پروردگار و خداوند را هم شناختی انسانشناسی اینقدر پیچیده است پهلو به خداشناسی میزند با خداشناسی گره خورده است این تعبیر پیامبر(ص) یعنی انسانشناسی بدون خداشناسی محال است. نمیتوانی علوم انسانی جدا از علوم الهی داشته باشید. انسان را اصلاً نمیشود شناخت الا با گره خوردن آن با خداوند و یکی از راههای خداشناسی انسانشناسی است و انسانشناسی بدون خداشناسی نمیشود در همین یک جمله پیامبر(ص) حداقل 10- 12 تا اصل پایه در حوزه فلسفی علوم انسانی هست دوتای آن این بود که الآن عرض کردم.
پژوهشی که در اسلام توصیه میشود: 1) پژوهش در حوزه انسان، جسم انسان، روح انسان، اعصاب و روان انسان، اوصاف انسان، افعال انسان، قوای انسان، منافع و مضارّ انسان، دنیا و آخرت انسان، یک بخشی همین بحثهای علوم انسانی موجود با گرایش درستتر آن است نه غلط. یک بخشیاش اینهاست همهاش نیست. 2) دیگر، پژوهش در طبیعت است. چقدر قرآن کریم پژوهش میکند به آن عرب بیابانی میگوید نگاه کردی که چگونه زمین، زیر پای تو هستی شده؟ بالای سرت را نگاه کن آسمان تا اعماق آسمانها چطور بالا رفته است؟ همین شتری که کنار توست نگاه کن «أفلا ینظرون إلی الإبل» همین شتر را درست نگاه میکنند «کیف خُلقِت» چطوری خلق شده «و الی السما کیف رُفِعت» آسمان را ببینید چطور بالا رفته، اصلاً آسمان ته ندارد تو میتوانی این هفت آسمان تا کجاهاست؟ هفت آسمان یعنی بینهایت آسمان است میدانید که تا الآن چند هزار میلیارد سال نوری تا اینجایش را میگویند فهمیدیم که آسمانها و کهکشانها و منظومهها هست بعدش را نمیدانیم چه خبر است؟ مطالعه در طبیعت؛ پس پژوهش در طبیعت، پژوهش در انسان، پژوهش در تاریخ؛ میفرماید به اقوام قبل بنگرید که چه شد؟ پژوهش در جغرافیا در سطح جهان موجود «أفلم یسیروا فی الآرض» پژوهش در جغرافیا در تمام جهان را بروید بگردید حتی پژوهش در آسمانها. فضا. میفرماید اگر میتوانید در عمق زمین و در عمق فضاها بروید «فنفذوا» بروید نفوذ کنید. پژوهش در آسمان، پژوهش در اعماق اقیانوس؛ پژوهش در تاریخ؛ گذشته انسان، پژوهش در امروز جهان، جهان امروز سیر فیالارض. پژوهش در آینده و آیندهشناسی. پژوهش در حوزه جانوران. پژوهش در حوزه اجتماعی، مدام میفرماید سرنوشت این امت را ببین، سرنوشت آن امت را ببین، یعنی قوانین اجتماعی و قوانین خدایی در مسئله جامعه را بفهم، در تاریخ، جامعه، طبیعت، ماوراء طبیعت، فضا، زمین، خود انسان، بدنت، روحت، اخلاقت، اینها همه میدانها پژوهش هستند. در علوم طبیعی، همه علوم تجربی، طبیعی، ریاضی. پس پژوهش در اسلام مطلق و بدون قید در همه عرصهها باید پژوهش کنیم. هرچه بیشتر واقعیات را بشناسیم سعه وجودیمان بیشتر میشود توان رشد و تکاملمان بیشتر میشود.
در یکی دو مورد گفتند که پژوهش نکنید. یک مورد مثلاً در ذات خداوند میفرماید پژوهش نکنید برای این که تا آخر هیچی سرتان نمیشود شما هیچ اشرافی بر ذات خداوند ندارید اگر همهتان در تمام تاریخ دستهجمعی بیندیشید که ذات خداوند چیست نمیتوانید بفهمید! لذا خودتان را به دردسر نیندازید، وقتتان را تلف نکنید، وسطش گیجبازی درمیآورد در خرافات و چرندیات میافتید. راجع به ذات خداوند که خودش چیست نمیفهمید اما راجع به صفات خداوند، افعال خداوند، آیات خدا، فرمان خدا، راجع به اینها بیندیشید همه عالم آیات الهی است، آیات خدا هم «فی انفسکم» درون شماها (انسان) است و هم «فی الافاق» یعنی در این جهان طبیعت است.
یک دسته دیگر پژوهش را گفتند میتوانید بکنید ولی حرام است، این اولی را میگوید اصلاً نمیتوانید بکنید، نفی میکند هم راه را گم میکنید هم فرصت را از دست میدهید دستت نمیرسد و عقلتان کم است. یک دسته پژوهش را گفتند میتوانید بکنید ولی نکنید به ضررتان است. مثلاً پژوهش در حریم خصوصی دیگران بیخودی، که بروم تحقیق کنم که فلانی چطوری است؟ اسرار خصوصیاش چطوری است؟ خب این را فرمودند نکن «لاتجسسوا» این تجسس قدرت آگاهی بر یک واقعیات است اما دانستن این واقعیات ضرر دارد هم به او صدمه میزنی و هم خودت و روابطتان خراب میشود این دوجا موارد اینطوری ما فقط داریم که پژوهش را گفتند نکنید چون به ضررتان است و به جایی نمیرسید. همه جا پژوهش لازم است با هدف رشد و اصلاح، دنیوی و اخروی.
نکته بعدی این که اینها در فضای شبهروشنفکری ادعا میکنند که در یک نظام ایدئولوژیک و دینی تحقیقات واقعی و علمی وجود ندارد که بخواهیم تحقیق کنیم همهاش ایدئولوژی است ببینند ایدئولوژیشان چی گفته همان را از آب دربیاورند؛ درست خلاف آن چیزی که اسلام میگوید. من میخواهم عرض کنم که خود اینها چقدر تحقیقاتشان ایدئولوژی کامل است. پژوهششان جهتدار و برای تأمین منافعشان یا برای توجیه عقایدشان است در واقع این دوتا پژوهش میدانید فرقشان چیست؟ پژوهشگری مثل تیراندازی است یک وقت میگویند آن سیب را از همین جا بزن،بعد میزنی یا به هدف میخورد که تو پژوهشگر خوبی هستی یا نمیخورد. یا سؤال من را جواب میدهی که مثلاً من میگویم چرا اعتیاد مدام دارد زیادتر میشود؟ برو پژوهش کن. یا درست فهمیدی میگویی مثلاً به این 4 دلیل. یا نمیفهمی و چرند یک چیزهایی میگویی برای این که کاغذ را پر کرده باشی و بودجه آن را بگیری و بگویند پژوهش کردند. یکی از این دوتاست. فرق این دوتا پژوهش این است. سیب هست یا میخورد یا نمیخورد. اما نوع دوم؛ پژوهش جهتدار، ایدئولوژیک؛ غیر علمی. غیر اسلامی. تیر را میزنی هرجا خورد میروی دور آن را یک دایره میکشی. میگویی دیدید به هدف خورد! دایره را میکشی دور جایی که تو زدی، یعنی اصلاً ملاک نیست که معلوم شود پژوهش من درست است یا غلط است، چون پژوهش من بوده درست است، این میشود پژوهش ایدئولوژیک به معنای غلط ایدئولوژیک. بعضیها تیر میزنند بعد دور آن را دایره میکشند میگویند به هدف خورد! این نوع پژوهش را اسلام قبول ندارد میگوید اگر میخواهید بفهمید واقعیت چیست این درست نیست.
آیا ایدئولوژی و تحقیق با هم قابل جمع هستند به این معنای غلط ایدئولوژی؟ یعنی شما یک تصمیمی از قبل گرفتید بعد میگویید دیدید علم هم همان چیزی که ما گفتیم گفت. یک وقت میگویید علم تا کجا علم است چقدر آن اعتبار دارد؟ اصلاً علم به اینجا میرسد نمیرسد؟ حوزه نفوذ این هست نیست؟ دوم این که ادعای ایدئولوژیکی که ما کردیم واقعبینانه بوده یا بافتنی بوده؟ واقعیت البته فقط مادی نیست یک مشکل ما این است که اینها میگویند واقعبینانه منظور خودشان مادی است، واقعیت فقط مادی نیست واقعیت انسان فقط جسم او نیست. اتفاقاً واقعیتهای غیرجسمانی در انسان که موضوع پژوهش است خیلی بیشتر و عمیقتر و چندلایهتر از جسم است. جسمشناسی انسان خیلی آسانتر از روحشناسی و شخصیتشناسی انسان است خیلی پیچیدهتر است. و اتفاقاً این را در این دهههای اخیر روی این قضیه حساس شدند که اینهایی که میگفتند ایدئولوژی و تحقیق؛ ایدئولوژی و پژوهش؛ ایدئولوژی و متدلوژی را میشود از هم تفکیک کرد، روششناسی و ایدئولوژی را، اصلاً امکان ندارد و شما اگر بخواهید دلیل توسل به یک پژوهش را، بیان منطقی بکنید و بگویید به چه دلیل این کار را انجام دادید وقتی میخواهید توضیح بدهید آن پروفسور شما ولو بگویید بیطرف است عملاً هم تئوری پیشینی راجع به انسان که موضوع پژوهش است و تعریف آن از انسان، و هم انگیزه روحی آن که چرا وارد این پژوهش میشود همه اینها را مرهون ایدئولوژی مادیهایش هست ولو نگوید، ایدئولوژی او یک نظام مادی از قبل برایش ایجاد کرده، یکسری ارزشهایی، یکسری باورهایی، آن وقت اینها به تحقیق و پژوهش او جهت و انگیزه میدهد آنها پرسشهای اصلی پژوهش را طرح میکند. صدتا پرسش ممکن بود شما برای این پژوهش بگذارید چرا این 4تا را پرسشهای اصلی پژوهش گذاشتهاید؟ دهتا نظریه اینجا بود و میتوانست به عنوان پیشفرض پژوهش باشد چرا این دوتا را انتخاب کردید؟ ایدئولوژیات. ایدئولوژیات یا منافع توست یا عقاید توست. اسلام را عرض کردیم که چه میگوید اسلام میگوید ایدئولوژی به این معنا که با نفی عقل و علم و انصاف باشد آن ایدئولوژی مادی است و شما را به پژوهش واقعی نمیرساند همان «حب شی و بغض شی» است که پیامبر فرمودند. اما ایدئولوژی به این معنا که یک مفاهیمی ماقبل تجربی به عنوان پایههای اصلی انسانشناسی، هستیشناسی، ارزششناسی، فرجامشناسی وجود دارد آنها را حل کن و به این سؤالات جواب بده حالا که به این جواب رسیدی بعد وارد یک پژوهش جامعهشناختی یا علوم طبیعی یا علوم انسانی میشوید به این معنایی که هیچ پژوهشی نیست که مبتنی بر یکی از این چیزها نباشد منتهی شما باید راجع به درست بودن یا غلط نبودن این پیشفرضها بحث کنید و متفکران اسلامی اول آنجا بحث میکنند، آنجا در حوزه معرفتشناسی و اپیستومولوژی و در حوزه آنتولوژی و وجودشناسی است، در حوزه تئولوژی و خداشناسی است، در حوزه خود انسانشناسی است آنها هم مراتب قبل از جامعهشناسی و پژوهش است یا تحقیق روانشناسی یا تحقیق چه و چه! ایدئولوژی به این معنای دوم اصلاً هم قابل صدق و کذب، تصدیق و تکذیب علمی و عقلی است و هم لابدی است و نمیتواند اصلاً نباشد میتوانید بکنید ایدئولوژیتان درست است یا غلط. آن را باید بحث کنیم. اما ایدئولوژی به معنی دوم؛ یعنی شما اصلاً دنبال واقعیت نیستی شما دنبال تحمیل در واقعیت هستید، شما تیرتان را زدید حالا میآیید دور آن را دایره میکشید و میگویید به هدف زدم! برخورد ایدئولوژیک به این معنای دوم، درست ضد علمی است و این را بدانید شرق و غرب عالم در این مدرنیته، همهشان پژوهششان به این معنای دوم ایدئولوژیک بوده و هست یعنی تحقیق نمیکند که ببیند عیناً واقعیت چیست؟ تحقیق میکند که چگونه میشود منافعاش تأمین و عقایدش تأیید بشوند. پیوند این ایدئولوژی با تحیق؛ پژوهش در چهارچوب نظام ایدئولوژیک به معنای دوم. ببینید ایدئولوژی پژوهش و آموزش ایدئولوژی دوتا معنا پیدا کرد این دوتا را قاطی نکنید. پژوهش مکتی و غیر مکتبی داریم؟ بله داریم ایدئولوژی به معنای اول به یک معنا. آیا شما تحقیقاتتان ایدئولوژیک است؟ به معنای دوم، نه آقا، اگر تحقیق، ایدئولوژیک شد یعنی دیگر واقعبین نیست تو میخواهی منافع و عقاید خودت را ثابت کنی. به این معنای دوم.
اتفاقاً اینها ما را به ایدئولوژیک بودن به معنای دوم متهم میکنند در حالی که عرض کردیم در مبانی اسلام ایدئولوژیک بودن به معنای دوم، کاملاً ضدپژوهش است برای ایدئولوژیهای نامعقول و غیرعقلانی است ولی خودشان اتفاقاً گرفتار پژوهش ایدئولوژیک به معنای دوم کاملاً هستند چپ و راستشان. اثر در فرآیند تحقیق میگذارد. اول ایدئولوژیهایشان عمل سیاسیشان را و کارکرد اقتصادیشان را و تبلیغاتیشان را و اجتماعی و روانشناختی و حتی فضای جغرافیایی و جغرافیای سیاسی را بر آن پدیدار اجتماعی که مورد مطالعه است تحمیل میکند. این پدیدارهای اجتماعی در علوم اجتماعی هستند که هر کدام موضوع بحث و تحقیق در یکی از گرایشات خاص در علوم اجتماعی قرار میگیرند میخواهند به هر کدام از یک زاویه نگاه کنند علیالادعا این است. علی الواقع و علی الارض چه اتفاق میافتد؟ موضوع بحث که شما چه موضوعی را از میان صدتا موضوع برای پژوهش انتخاب میکنید. چرا؟ نحوه تحقیقتان با چه گرایشی دارد صورت میگیرد؟ اولویتهایتان کدامها هستند؟ به چه هدفی از قبل میخواهید میرسید؟ همه اینها ملهم هست از نظامهای ایدئولوژیک، فلسفه سیاسی حاکم بر آن نظام پژوهشی و منافعی که مراکز قدرت را تعقیب میکنند که رئیس تو از تو چه میخواهد؟ جیب تو چطوری پرپول میشود؟ حالا شما بگویید حقایق متکثّری در جامعه وجود دارند و... همه اینها را بگو اما امروز یک اصل مسلّم در پژوهشهای علوم اجتماعی این است که بدون شناخت عقاید و باورها و ارزشهایی که در یک جامعه حاکم و در یک نظام سیاسی و یک فضای جغرافیایی مسلط است شما به لحاظ علمی هم نمیتوانید آن جامعه را بشناسید. دقت کردید؟ این یک مطلب دیگری اضافه بر آن چیزی است که عرض کردم. فرض کنید پژوهش شما منصفانه و منطقی است ولی موضوع پژوهش اجتماعی شما که انسانها هستند هیچ جامعهای را نمیتوانید به طور علمی و دقیق بشناسید مگر این که فرهنگ و ایدئولوژی حاکم بر جامعه و سیستم او را بشناسید. چون این جزء لاینفک آن واقعیتی است که تو باید آن را بشناسی چون انسان بدون عقیده، و انسان بدون فرهنگ و انسان بدون سود و ضرر، وجود خارجی علیالارض ندارد. حالا این باز یک معنای سومی شد برای دخالت ارزشها در دانش و پژوهش. متأسفانه این 3- 4تا معنا را همه جا با هم مخلوط میکنند. حتی این خواص و استادها و دانشمندان وقتی میروند حرف میزنند یا مقالههایشان را آدم نگاه میکند این 3-4 تا معنا را با هم مخلوط میکنند. آقا پژوهش ایدئولوژیک، امر لابدی است و ضروری است یا نه؟ آیا درست است یا نه؟ آیا ممکن است یا نه؟ جوابهای متناقض برای خلط مبحث، علتش خلط این مفاهیم مختلف ایدئولوژی است دوتا مثال میزنم که چگونه پژوهشهای به اصطلاح علمی در واقع کاملاً ایدئولوژیک است؟ یک نمونه در روسیه شوروی زمانی که دوقطبی بود و یکی هم در آمریکا، کتابی که خواندم این دوتا مثال را زده بود یادداشت کردم برایتان آوردم. میگوید علم جغرافیا در روسیه شوروی کاملاً ایدئولوژیک شد. یعنی طوری شد که جغرافیای اقتصادی و جغرافیای سیاسی ضعیف شد و منتفی شد چون یک پیشفرضهای غیر مارکسیستی و ضد مارکسیستی در آن بود و جغرافیای طبیعی تقویت شد چون از درونش میتوانستند مشروعیتبخشی به توسعه فضای گسترش امپریالیستی را بیرون بیاورند یعنی میخواستند مارکسیستها نتیجهگیری کنند که اصلاً به خود جغرافیای طبیعی رجوع کنی میتوانی نتیجه بگیری که کدام کشورها کدام کشورها را باید تصرف کنند! هیتلر گفت ما فضای تنفسی محدود داریم گفت این قانون طبیعت نیست آلمان به لحاظ کمیّت و کیفیت قوی شده، انرژی زیاد داریم زمین کم داریم! بقیه جاهای دیگر زمین زیاد دارند انرژی و استعداد کم دارند اصلاً اینها برای آنها نیست نژادی که عرضهاش بیشتر است قویتر است مسلطتر است و باعرضهتر است مساوی با بقیه که بیعرضهتر و تنبلتر و مفتخورتر نیستند ما فضای کافی نداریم. علمی اثبات میکنیم که باید تصرف کنیم!
میگوید سؤال این است چه شد که در ایدئولوژی استالینی شوروی چند دهه روی علم جغرافیا و جغرافیای نظامی کار کردند؟ روششناسی و سازوکارهای جغرافیا را در خطوط تعیین شده خودشان قرار دادند و از وحشت ایدئولوژی حاکم، جغرافیای اقتصادی سیاسی که پیشفرضها و گرایشهایش و ارزشهایش مارکسیستی نبود بلکه غیر مارکسیستی بود به شدت تضعیف شد، رها شد و اصلاً از ترس سراغ آن نمیرفتند بعضی شاخههای تخصصی جغرافیا توسعه پیدا نکرد، یک نظریة یک جغرافیدان آلمانی که به درد این ایدئولوژی و منافع آنها میخورد آن برجسته شد و زنده شد و شکوفا شد و در ساختن سلطة نظامی جهانی شوروی تئوریسازی کرد. یعنی میگوید ببینید شوروی چگونه جغرافیا را ایدئولوژیک کرد. دیگر جغرافیا که ایدئولوژیک نیست بالاخره اینجا کوه و بلندی و ارتفاع و دریا و خشکی و نسبتهاست، اینها را چطوری ایدئولوژیک کردید؟ این ایدئولوژیک کردن است که به واقعیات کاری ندارد. من میگویم چه بخوان، چه نخوان، چقدر بخوان، چقدر نخوان، در چه جهتی؟ من به واقعیت کاری ندارم میخواهم منافع من تأمین بشود این یک نمونه مارکسیستی آن.
یک نمونه هم آمریکایی و سرمایهداری و لیبرالیاش. این «مایکل مور» هست که فیلمهای مستند و انتقادی و ضد جنگ میسازد یک نامهای به مقامات آمریکایی نوشت این طوفان کاترینا اتفاق افتاد، پشت سر هم طوفانها میآمد میدانید که دهها هزار نفر را از بین میبرد، در آمریکا طوفان و آتشسوزی عادی شده است آدم نمیداند اینها عذاب الهی است یا فقط توجیه طبیعی دارد؟ چون هیچ کشوری مثل آمریکا این همه گرفتار آتشسوزی و طوفانهای سهمگین نمیشود که اسم کم میآورند برای طوفانهایشان اسم روی آنها میگذارند. این "طوفان کاترینا" خانم در ایالت "" وقتی آمد خسارات مالی و جانی خیلی زد. ایالت نیواورلئان اکثرشان سیاهپوست و فقیر هستند. یک عده از جامعهشناسان آمریکایی نامه نوشتند به مسئولینی که در موارد زلزله و سیل و بحران باید بروند گفتند ما چندتا زلزله و سیل و آتشسوزی را در آمریکا مطالعه کردیم و بررسی کردیم کجاها شما زود میآیید – در دو سه مورد – کلاً حکومت با تمام قدرت وارد شد. در 7-8 مورد سروصدا کردید ولی هیچ کاری نکردید! مثلاً میگوید الآن نزدیک دو ماه از سیل در فلان ایالت میگذرد هنوز زیر آب جنازهها هست در خانهها! میگوید هنوز در خانههای مردم بعد از دو ماه جنازه آدم و حیوان هنوز است و محلاتی از شهر بو گرفته و هیچ کسی آنجا نمیرود.
یکی اینکه، آنقدر که وانمود میکنید قوی نیستید دوم این که آنقدر که وانمود میکنید اصلاً دموکرات و حقوق بشری نیستید علت آن چیست؟ - دقت کنید – میگوید این قدر اینجا خسارت مالی و جانی گذاشت در محافل سیاسی و افکار عمومی، حالا شده یک مسئله سؤالانگیز بین پژوهندگان اجتماعی مستقل و بیطرف مثل ما که نوکر حکومت (آمریکا) نیستند، میگوید به نظر ما پاسخ این سؤال فقط از منظر نظام ایدئولوژیک حاکم بر حکومت آمریکا و حتی جامعه آمریکا قابل فهم است و آن مقوله نژادپرستی است. ایدئولوژی نژادپرستی در آمریکا هم در حکومت و هم در جامعه، هنوز حاکم است اگر این ایدئولوژی را نفهمی بخواهی پژوهش کنید به لحاظ آسیبشناختی و جامعهشناختی نیروهای ضد بحران، که چرا این قدر ضعیف عمل میکند چرا هنوز بعضی ایالتها میگوید، میگوید شش ماه پیش اینجا طوفان آمده هنوز برقشان قطع است! هنوز نصف شهر برقشان قطع است، هنوز این محلات مردم در خانههایشان نمیتوانند بنشینند. چرا آنجا با اینجا اینقدر فرق میکند؟ میگوید برای این که دوتا ایدئولوژی حاکم بر آمریکاست یکی نژادپرستی و یکی هم سرمایهداری. ایالتهای فقیر و مردم فقیر در ایالتها و همینطور رنگینپوستان اینها در این ایدئولوژی شهروند درجه 1 حساب نمیشوند. ولو حرفش را هم میزنید. علت اصلی تأخیر در روند کمک به آسیبدیدگان، مثلاً در نیواورلئان نژاد و طبقه است یعنی ایدئولوژی طبقاتی سرمایهداری و ایدئولوژی نژادپرستی است. شما اگر به این ایدئولوژی توجه نکنید بگویند برو پژوهش کن، یک جواب دیگری میآوری، میگویید آنجا امکانات بیشتر بود، اینجا امکانات کمتر بود. خاک آنجا اینطوری بود، خاک اینجا این طوری بود! آنجا قطر ابرها بوده، اینجا قطرش اینقدر بوده است. از این حرفها میزنید که اگر اینها درست هم باشد بخش کوچکی از واقعیت است. اصل مسئله را نمیبینید که پشت پرده این واقعیت اجتماعی ایدئولوژی و منافع است. عقاید در حوزه نژادپرستی، منافع در حوزه سرمایهداری و طبقاتی است این میشود آن ایدئولوژی منفیای که اتفاقاً خودشان گرفتار آن هستند ولی به ما میگویند.
بعد در آن نامه، میگوید ما نامهای به رئیس جمهور نوشتیم که این است: این که نزدیک به 40 درصد مردم ایالت نیواورلئان کاملاً فقیر هستند و نیازهای اصلی زندگیشان هیچ وقت تأمین نیست و این که چندصدهزار از مردم این ایالت، سادهترین وسیله نقلیه را هم برای خروج از شهر در موقع سیل و زلزله نداشتند آقای رئیس جمهور! این تقصیر شما نیست تقصیر خودشان است که سیاهپوست و فقیر هستند. میخواهیم بگوییم آقای رئیس جمهور به ذهن شما هم میرسید که 5 روز تمام مردم سیلزده روی سقف خانههایشان در گرسنگی و تشنگی و در طوفان بمانند و کسی به کمکشان نیاید حتی یک هلیکوپتر؟ و سفیدپوست بوده باشند؟ در یک محله مرفه نیواورلئان این اتفاق بیفتد 5 روز مردم سفیدپوست پولدار روی پشتبامهای خانهشان گیر کنند؟ هرگز به ذهن شما خطور هم نخواهد کرد! این اتفاق محال است در آمریکا بیفتد! ولی در 80 درصد موارد میافتد چون یا سیاهپوست هستند یا فقیر هستند چون این حکومت بر اساس این ایدئولوژی دارد اداره میشود. ولی در گزارش خدمات از این چیزها که بحث نمیکنند. میگویند آنها موتورقایقها خواست برود نشود، هلیکوپتر فلان شد، هوا طوفانی شد، میگوید مسئله اصلی اینها نیست مسئله اصلی ایدئولوژیتان است. شما امکانات زیادی صرف جنگ در عراق کردید آنان که قرار بود اینجا به مردم طوفانزده کاترینا برسند خودشان در طوفان جنگ در عراق گرفتار شده بودند. 200 هزار، 100 هزار نیرو میبرید آنجا میجنگید اینجا که مردم در طوفان و زلزله دارند میمیرند ارتشتان نیست و کمکی نمیکند.
والسلام علیکم و رحمهالله
هشتگهای موضوعی